تو می آیی ،همه چیز در تو خلاصه میشود،رفته ام در حسی که بیرون آمدن از آن محال است، نمیخواهم فکر کنم اینها همه خیال است یک چیزی مرا دیوانه کرده اینجا ،بوی عطر تو پیچیده اینجا
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۳:۵۷ ب.ظ توسط دلـدارتــو
|
سلام خدمت بازدید کننده گان گرامی امیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری نمایید
چندنکته در مورد خودم.... 1-من اگرعاشقانه می نویسم نه عاشقم،نه معشوق کسی! فقط مینویسم تاعشق یادقلبم بماند. دراین ژرفای دل کندن ها وعادت ها فقط تمرین ادم بودن میکنم .. 2- پسری نیستم که هرزگی کنم پسری نیستم که چشم چرانی کنم مرادنگی و محبتم را با هر دختری تقسیم کنم عشق و احساسم تنها خاص یک نفر است غرق عشق و محبت خواهم کرد آنکه را خاص من باشد طوری که بی نیاز شود از عشق و محبت و انشاا... غرق شود در خوشبختی سیراب شود از زندگی و تا جان به در برم و خدا نفسی بهم بدهد آغوشم تنها خاص اوست
.......................
من چشم به راه یک اتفاقم نه شاکی ام و نه غر می زنم...
فقط در سکوت خودم، منتـــــظرم...
به قول یه دوست :
تعویض یا تبدیل نمی خواهم ... دلم " تغـییر " می خواهد !
تغییری که درونم را دگرگون کند... روشن کند... امیدوار کند... چیزی که ابدی باشد و برای یک بار هم که شده
بیشتر از " یک لحظه " دوام داشته باشد ! با خودم می گویم شاید ... شاید هنوز وقتش نرسیده!!! کسی چه میداند...! شاید هنوز راه رسیدن را پیدا نکرده!!! اما حسی به من می گوید بالاخره پیدا می کند... و تا آن روز فقط از من یک چیز می خواهد ... باشد ای اتفاق ! ... گرچه کمی پیرتر شده ام با اینکه دیگر مثل آنوقت ها عجیب نیستم اما خیالت راحت باشد... من صبورم...