فرار از عشق، گریز از انتظار

به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری ، نه دستی است که دستهایش را بگیرد ، نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند !
چون دلی سوخته تر از قلب او نیست، آنقدر حقیر است که از نزدیک هم وجودش را نمیتوان دید

هوای سرد
دلها ، در آغوش گرم عشقها!
با دلی نا امید از همه چیز ، با لبی خشکیده از یک چیز و این حادثه ی
ناچیز!
این رفتن بیهوده است ،بی نتیجه است، اگر نماند هوای جاده آلوده است ، خیالش از همه
چیز آسوده است اما
دلش در خیالات باطل به خواب رفته است!
هم خواب و هم بیداری ! خواب و بیداری اش مثل هم است ، تمام فکرش پیش
دل است ، تمام ذکرش آه غم است ، تمام حرفها کلام آخر است
قفسی به وسعت یک دنیا ، بی اعتقاد از همه چیز ، در دل او خدایی نیست !
از اینکه تنهاست ، تنهاتر است ، آن گرگ گرسنه از او عاشقتر است ، این
خاک آلوده نیز از دلش پاکتر است!
فرار از عشق، گریز از انتظار ، نه معتقد است به فردا ، نه دل بسته است
به دیروز، انگار امروز برایش روز آخر است !
اگر دستش به غنچه ای برسد ، خشک میشود ، اگر به گلی خیره شود ، آن گل
پر پر میشود، اگر به چشمه ای برسد کویر همراه او میشود و این سرنوشت او نیست
، این خواسته ی او است !
به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری ، نه دستی است که
دستهایش را بگیرد ، نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند !
چون دلی سوخته تر از قلب او نیست، آنقدر حقیر است که از نزدیک هم
وجودش را نمیتوان دید!
این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است !
بمان و به امید گذشته ها بنشین ، تو که فردا را نمیبینی ، همه روزهایت
مثل هم است
مطالب اخیر مرتبط: متن های عاشقانه
لبریز از بی وفایی، خالی از محبت
روزی که حرف از زندگی, وفا داری و عشق بود
سلام خدمت بازدید کننده گان گرامی