در اوج تنهایی ام

صدای سکوت فضای غمگین قلبم را پیچیده ، تنهایی آمده و وجودم را با سردی وجودش پریشان کرده. من در اوج بی کسی ام ، کسی نیست اینجا جز تنهایی که همدرد من است.. برایم میخواند آوازی با صدای آرامش ، میداند که در قلبم چه میگذرد و میخواند راز درونی ام را. در این آرامش ظاهری و ناخواسته ام ، باطنی آشفته دارم ،


بقیه در ادامه مطلب
ادامه نوشته

سلام ای کهنه عشق من..

سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پا برجا ست...

   سلام بر روی ماه تو، عزیز دلم ، سلام از ماست...

تو که رویایی کوتاهی، دعائی هر سحر گاهی...

  شدم خام عشقت، چون مرا اینگونه میخواهی...

من آن خاموش خاموشم، که با شادی نمی جوشم..

     ندارم هیچ گناهی، جز ، که از تو چشم نمی پوشم...


بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته